با کمی بررسی به این خواهیم رسید که ناقدان اهل بیت(ع) یا جاهل به مقام اهل بیت(ع) و عصمت آنها بوده اند یا اهل غرض ورزی و تخریب و دشمنی بودهاند. که البته معصومین(ع) با رحمت خود بیشتر طریق اقناع، پاسخگویی و هدایت فرد را اتخاذ می کردند و البته گاهاً هم درصورتی که نقد فرد مغرضانه و مخربانه بوده است، آنان را با پاسخ قاطع روبرو کردهاند.
گروه معارف رجانیوز - آروین فرشینعیم: چند روز پیش، قطار تفسیرهای غلط جناب روحانی از معارف شیعه به ایستگاه جدیدی رسید که لازم است نکاتی در این باره ذکر شود:
به گزارش رجانیوز، اینکه در طول تاریخ عدهای معصومین(ع) را نقد کردهاند و معصومین(ع) نسبت به نقدها گوش شنوایی داشتهاند در این بحثی نیست، اما بحث در اینجاست که این نقدها از سوی چه کسانی بوده است و آیا یک عارف به جایگاه اهل بیت(ع) و مومن به عصمت حضرات معصوم(ع) می تواند، صحبت از جواز نقد معصوم به میان آورد؟ ورود نقد که جای خود دارد.
مسئله این نیست که در تاریخ کسی اهل بیت(ع) را نقد نکرده است بلکه مسئله این است که آیا یک روحانی شیعه که عالم به جایگاه و عصمت اهل بیت(ع) می تواند جواز نقد به معصوم را مطرح کند؟
با کمی بررسی به این خواهیم رسید که ناقدان اهل بیت(ع) یا جاهل به مقام اهل بیت(ع) و عصمت آنها بودهاند یا اهل غرض ورزی و تخریب و دشمنی بودهاند. که البته معصومین(ع) با رحمت خود بیشتر طریق اقناع، پاسخگویی و هدایت فرد را اتخاذ می کردند و البته گاها هم درصورتی که نقد فرد مغرضانه و مخربانه بوده است، آنان را با پاسخ قاطع روبرو کرده اند. برای نمونه در روایت است که هنگام سخنرانی امیرالمؤمنین علیهالسلام در مسجد کوفه، اشعث بن قیس به یکى از مطالب حضرت اعتراض کرد و گفت این سخن به زیان توست، نه به سود تو؛ امام نگاه خود را به او دوخت و فرمود: «چه کسى تو را آگاه کرده که چه چیزى به سود یا زیان من است؟ لعنت خدا و لعنت لعنت کنندگان، بر تو باد اى متکبّر متکبّر زاده، منافق پسر کافر...» (نهج البلاغه ترجمه دشتی ص65).
لذا بحث بر سر وجود نقدها و حتی جواز آن، بر کسانی که جاهل به جایگاه معصوم بودهاند نیست بلکه مسئله، جواز نقد معصوم بر مؤمن به عصمت اهل بیت(ع) و عارف به جایگاه آن حضرات است.
اگر کسی مؤمن به عصمت معصوم (ع) بود، نقد ایشان معنا پیدا نمی کند و در دل خود نقض غرضی دارد چرا که اگر به معصوم نقد وارد باشد اساساً او معصوم نخواهد بود و اگر معصوم نباشد قابل اتباع نخواهد بود درصورتیکه قرآن کریم در آیات متعدد قرآن، خصوصاً آیه "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم" دستور اتباع مطلق از معصومین(ع) را صادر کرده است. کسی که مؤمن به این مسئله باشد که نقد به معصوم نمی تواند وارد باشد، به طریق اولی بحث از جواز آن عبث است.
تفکیک امر خدا و رسول؟!
مسئله بعدی که اتفاقاً انحراف و اشتباه بزرگتر است، مسئله تفکیک اقوال رسول خدا(ص) به قول از طرف خدا و قول از طرف خود است، که مخالف با عقائد تشیع است.
جناب روحانی با طرح اینکه گاهاً عدهای سئوال میکردند که این کلام از طرف خدا است یا از طرف خودت "أ منک أو من الله؟"، نتیجه گرفتهاند که وقتی کلامی از خود رسول خدا بود نقدش هم جایز بود، درصورتیکه این مسئله از اساس باطل است.
ابتدا نگاهی به نقل مذکور میاندازیم:
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ لَمَّا نَزَلَتْ وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع وَ کَانَ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص سَلِّمُوا عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَکَانَ مِمَّا أَکَّدَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ یَا زَیْدُ! قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ ص لَهُمَا:قُومَا فَسَلِّمَا عَلَیْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ، فَقَالَا: أَ مِنَ اللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ؟ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ ص: مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکِیدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلًا إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ(کافی،ج2 ، ح760)
زید بن جهم هلالی گوید، شنیدم امام صادق علیه السلام میفرمود: وقتی ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام نازل شد و پیغمبر صلی اللّه علیه و آله فرموده بود، به علی به عنوان «امیرالمؤمنان» سلام کنید و ای زید: آنچه خداوند در آن روز به آن دو تأکید کرد، این سخن رسول خدا بود که: برخیزید و به او به عنوان امیرمؤمنان سلام دهید، آن دو گفتند: ای رسول خدا، آیا این از سوی خداوند است یا از سوی رسولش؟ رسول خدا به آن دو فرمود: از خدا و رسول اوست، پس خداوند این آیه را نازل کرد: «و سوگندها را پس از محکم کردنش که خدا را ضامن آن کرده اید مشکنید، زیرا خدا میداند چه می کنید» (نحل آیه ۹۱)
(مشابه این حدیث را برخی نقل کرده اند و آنجا نعمان بن حارث فهری که یک منافق اعرابی است نقش معترض را دارد)
اولاً دلالت حدیث غلط فهم شده است. آنچه که برای ما حجت است، قول و فعل و تقریر شخص معصوم است نه یک اعرابی که کاری کرده باشد. یک اعرابی بلند شده است و برای مخالفت با مسئله غدیر، چیزی میگوید و سعی دارد قول خدا و رسول را تفکیک کند، اما سئوال اینجاست، طبق درسهایی که خواندهاید رفتار معصوم حجت است یا آن اعرابی؟! او یک چیز خلافی گفت و پیامبر(ص) پاسخش را داد و عذاب هم بر او نازل شد، آیا شما از رفتار این اعرابی جواز نقد معصوم را استنباط کردهاید؟
اشکال دومی که وجود دارد اصل فرق قائل شدن میان قول خدا و قول رسول (ص) در صحت و سقم است. این مسئله خلاف عقائد تشیع و صریح آیات قرآن و روایات معصومین(ع) است.
کلام و افعال معصومین(ع) حتی اگر وحی منزل قرآنی از سوی خداوند هم نباشد ملهم از وحی است و در عصمت و صحت تام و جامع قرار دارد.
خداوند در آیات 3 و 4 سوره نجم به این امر تصریح کرده است:
و ما ینطق عن الهوی، إن هو الا وحی یوحی: پیامبر از روی هوس سخن نمی گوید، سخن او جز وحیی که به او نازل می شود نیست.
از تفسیر نمونه نیز چنین بر میآید که: این سخن قرآن "ان هو الا وحی یوحی" تنها در مورد آیات قرآن نیست، بلکه به قرینه آیات گذشته، سنت پیامبر را نیز شامل می شود که نهتنها گفتار آن حضرت بلکه رفتار و کردار آن جناب نیز بر طبق وحی الهی است؛ زیرا در آیات 3 و 4 سوره نجم، به صراحت بیان شده است: او از روی هوا سخن نمیگوید، هر چه میگوید وحی است.(تفسیر نمونه، ج 22، ص 481)
خداوند در آیه 150 سوره نساء هم از فرق گذاشتن میان امر خدا و رسول انتقاد کرده است:
إِنَّ الَّذینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُریدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُریدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبیلاً: کسانی که خدا و پیامبرانِ او را انکار میکنند و میخواهند میان خدا و پیامبرانش تبعیض قائل شوند و میگویند: «به بعضی ایمان میآوریم و بعضی را انکار میکنیم» و میخواهند در میان این دو، راهی برای خود انتخاب کنند.
خداوند متعال در آیه 65 سوره نساء، اطاعت از حکم پیامبر و عدم احساس حرج و ناخشنودی از آن را شرط ایمان میداند:
فَلا وَ رَبِّکَ لا یؤْمِنُونَ حَتَّی یحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَینَهُمْ ثُمَّ لا یجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیتَ وَ یسَلِّمُوا تَسْلیماً: به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن حقیقی نخواهند بود، مگر آنکه تو را در آنچه میان خود نزاع و اختلاف دارند به داوری بپذیرند سپس از حکمی که کردهای در وجودشان هیچ دلتنگی و ناخشنودی احساس نکنند و بهطور کامل تسلیم شوند. لذا تفرق میان امر خدا و رسول باطل است. تمام اقوال و افعال معصوم منطبق بر وحی ، صحیح و دارای عصمت تام است.
خداوند در آیه "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم" دستور تبعیت "مطلق" از امر معصومین(ع) داده است، این در حالی است که اگر بخشی از اقوال و افعال معصومین منطبق بر امر خدا، وحی و دارای عصمت نبود، دستور به اتباع مطلق از معصومین خلاف حکمت الهی و دارای مفسده تلقی می شد.
وقتی خداوند در آیه و لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة، پیامبر را الگوی عالمیان معرفی می کند، نشان از انطباق کامل قول و فعل رسول خدا با امر الهی دارد.
امام صادق(ع) در حدیثی مورد تأیید بودن پیامبر و خطاناپذیری ایشان در همه امور را تصریح فرمودهاند:
و انّ رسول الله’ کان مسدداً موفقاً مؤیداً بروح القُدُس لا یزلّ و لا یخطئ فی شیءٍ ممّا یوسوس به الخلق فتأدّب بآداب الله؛ رسول خدا مسدد، موفق و مؤید به روحالقدس بود؛ گمراهی و خطا در هر آنچه مخلوقات در آن دچار وسواس میشوند، در او راه نداشت؛ پس او مؤدب به آداب الهی بود.» (کافی، 1365: 1/ 266)
در زیارت آل یاسین و زیارت جامعه کبیره، اهل بیت(ع) معیار و معدن حق نامبرده شدهاند که این هم دلیلی بر رد تفکیک میان امر خدا و معصومین است:
اَلْحَقُّ مَا رَضيْتُمُوهُ وَالْباطِلُ مَا اَسْتَخْطُمُوهُ وَالْمَعْرُوفُ مَا اَمَرْتُمْ بِهِ والْمُنْکَرُ ما نَهَيْتُمْ عَنْهُ: حق چيزي است که شما (اهل بیت) آن را پسنديده باشيد، و باطل چيزي است که شما آن را نپسنديد. آنچه را فرمان دهيد خوب و معروف، و آنچه را منع کنيد منکر و ناپسند خواهد بود. (آل یاسین)
والحَقُّ مَعَكُم وَ فيكُم وَ مِنْكُم وَ إلَيْكُم وَ أنْتُم أهْلُهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ ميراثُ النُّبُّوَةِ عِنْدَكُمْ: و حق، با شما و در وجود شماست و از شما نشئت گرفته و به سوى شما، باز مى گردد و شما، اهل حق و معدن آن هستيد.( جامعه کبیره)
نصیحت ائمه مسلمین
ان رسول الله(ص) خطب الناس فى مسجد الخيف فقال: ...ثلاث لا يغل عليه من قلب امرى مسلم: اخلاص العمل لله، و النصيحة لائمة المسلمين و اللزوم لجماعتهم؛ سه خصلت است كه دل هيچ فرد مسلمانى با آن خيانت نكند: خالص كردن عمل براى خدا، خيرخواهى پيشوايان مسلمين و همراه بودن با جماعت. (کافی،ج1، 403)
نصیحت ائمه مسلمین بحث مفصلی است که گاهاً در نقد بدان استناد میشود. نصيحت به معنای خيرخواهى است، يعنى هر گفتار يا عملى كه در آن خير منصوح، منظور شده باشد. ريشه اين واژه در استعمالات زبان عرب، از «نصحت العسل» به معناى تصفيه و خالص كردن عسل گرفته شده است.
مناسبت اين ماده با كارى كه ناصح انجام میدهد، از آن جهت است كه ناصح نيز كلام و عمل خود را از غش و ناخالصى پاك می كند و هيچ انگيزهاى جز خيرخواهى در لوح جان خود باقى نمیگذارد.
لذا نصیحت به معنای نقد نیست بلکه یک واژه عام است و هر نوع خیرخواهی جهت پیشرفت و تعالی میتواند در دایره نصیحت قرار گیرد.
ائمه مسلمین چه معصوم و چه غیر معصوم خیرخواهی و نصیحت نیاز دارند، خیرخواهی که اعم از کمک فکری، کمک عملی، تبعیت و ... میباشد البته باید توجه داشت همانطور که گذشت، نقد به معنای اشکالگیری در مورد معصومین معنا نخواهد داشت و از دایره نصیحت آن بزرگواران خارج است.
نصیحت به معنای خیرخواهی، در قرآن کریم هم آمده است:
«ابلغكم رسالات ربى و انا لكم ناصح امين: پيام هاى پروردگارم را به شما می رسانم و براى شما خير خواهى امينم.»
عده اى از محدثان همچون ملا محسن فيض و پس از وى، ملا محمد باقر مجلسى، »نصيحت ائمه مسلمين» را به «اعتقاد، محبت خالصانه و پيروى كامل از ائمه» تفسير كرده اند. البته این نوع تفسیر منحصر در ائمه معصومین است که عصمت دارند و پس از ایشان در مورد امام المسلمین غیر معصوم همان تعریف اعم از نصیحت قابل استفاده است.
در زیارت جامعه کبیره ناصح بودن اهل بیت نسبت به خدای تعالی مطرح شده است لذا معنای نصیحت در اینجا قطعا نقد نیست و این هم شاهدی برای مطالب فوق است:
و نصحتم له فی السر و العلانیة: و خیرخواهی کردید برای خدا (دین و طریقت الهی) در آشکارا و پنهان .
در زیارتنامه عباس بن علی(ع) ایشان هم اهل نصیحت نامبرده شده است:
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ [جَاهَدْتَ وَ] نَصَحْتَ وَ صَبَرْتَ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ
در زیارت دیگری هم از ایشان آمده است:
أَشْهَدُ لَقَدْ نَصَحْتَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَخِیکَ فَنِعْمَ الْأَخُ
حضرت عباس(ع) را می توان بهترین الگوی نصیحت نام برد چرا که او در نصیحت امامش هرگز دست به نقد و تخریب و اعتراض نزد و خیرخواهی خود را با جانفشانی و خلوص و تبعیت از امام حسین(ع) به سرحد اعلا رسانید. و از طرفی همین عباس بن علی(ع) در مقام نصیحت غیر معصوم دست به هرکار خیرخواهانهای می زند و در دایره اعم خیرخواهی قدم برمی داشت.
حق را به من هم بگویید ...
حدیث دیگری که در نقد بدان استناد می شود حدیث ذیل است:
اميرمؤمنان عليه السلام در خطبه 216 نهج البلاغه مىفرمايد:
فَلَا تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَلَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي.
از گفتن حق و از مشورت در عدالت خوددارى نكنيد، زيرا خود را برتر از آن كه اشتباه كنم و از آن ايمن باشم نمی دانم، مگر آن كه خداوند( كسيكه به من از خودم مالكتر است) مرا حفظ فرمايد.
لازم به ذکر است که گفتن حق و مشورت در عدالت در همهجا خصوصا در همه حکومتها در طول تاریخ لازم و ضروری است، اما در باب معصوم(ع) چند نکته درخور توجه است:
1) گفتن حق و مشورت در عدالت به خودی خود خوب است لکن نقد به معصوم زمانی مطرح می شود که حقی ترک و عدالتی فروگذار شود که این در باب معصوم محال است.
2) امیرالمؤمنین(ع) این جملات را در جامعهای فرموده است که امام(ع) را به عنوان معصوم قبول نداشتند بلکه حکومت ایشان در گمان غلط مردم حکومتی مانند ولایت فقیه بود و نه حکومت معصوم. لذا امیرالمؤمنین(ع) از باب نکلم الناس علی قدر عقولهم با زبان مردم جامعه و با مسلمات اعتقادی آنها استدلال می آوردند و خطابه می فرمودند.
3) بخش «خود را برتر از آن نمیبینم که اشتباه کنم مگر آنکه خدا حفظ کند» دقیقاً بیان اعتقاد شیعه در عصمت است.
امامانی که توان ارتکاب گناه و خطا دارند لکن تقوای حضرات و فضل و حفاظت الهی آنها را از کوچکترین خطاها هم حفظ نموده است. شبیه این مطلب را در قرآن کریم میبینیم ، آنجا که حضرت یوسف میفرماید: ان النفس لامارة بالسوء الا ما رحم ربی .
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: سیاسیاجتماعی
برچسبها: جوازنقد معصومنقد معصومروحانی
تاريخ : دو شنبه 25 دی 1396
| 20:39 | نویسنده : بانوی پرتقالی |